گروه جهاد و مقاومت مشرق - آنچه در ادامه می خوانید، بخشی از خاطره شهید علی تجلایی از فرماندهان نیروهای محصور در سوسنگرد است.
« ناراحتی برادران از دیر رسیدن نیروهای کمکی بود نه از این که به فیض شهادت نائل خواهند آمد، با این حال چون پیشوایشان حسین (ع) در سنگرهای سوسنگرد غریب مانده بودند و غریبانه میجنگیدند. واقعاً مثل حسین (ع) در دل خود با خدای خود سخن میگفتند، آیا کسی هست ما را یاری دهد؟ چیزی که ما را ناراحت میکرد از دست دادن یارانمان بود، بهترین دوستانمان، بهترین برادرانمان در خون میغلتیدند... دیگر جای سالمی در شهر نمانده، اکثر برادران زخمی یا شهید شدند...
نیروهای عراقی که ضربه شدیدی خورده بودند، مثل دیوانهها تمام خانهها و خصوصاً ساختمانهای بلند را که میدانستند ما در آنها مستقر هستیم به توپ و تانک بستند... بچهها میگفتند دعا کنید شهر سقوط نکند تا ما در مقابل خدا و امت و اماممان شرمنده نشویم... شهر وضع عجیبی داشت، واقعاً میدان کربلا بود، در هر کوچه و خیابان خون پاک جانباختگان اسلام به چشم میخورد، شهر در آتش میسوخت. صدای ناله زخمیها از مسجد و خانهها در شهر میپیچید و به راستی ناله های آنها و دعای ملت مستضعف بود که باعث میشد خداوند به ما کمک کند»...